فراموش نکنید که درد سیاه همه ما نیست

 تصویرگری برای مقاله با عنوان فقط فراموش نکنید که درد سیاه همه آنچه که نداریم : KEREM YUCEL ( AFP از طریق گتی ایماژ )

دقیقا نمی دانم چه زمانی تصمیم گرفتم از نوشتن سفیدی بپردازم و صرفاً روی سیاهی تمرکز کنم. آنچه می دانم این است که طی چند سال گذشته به طور خاص تصمیمی گرفتم که در مورد جشن سیاهی و فرهنگ سیاه و هر آنچه که با آن همراه است بنویسم. دیگر درمورد تروما و درد سیاه ، نگاه سفید یا برتری سفید ننویسید. در بعضی مواقع ، من فقط نمی توانستم این کار را انجام دهم. می خواهم بگویم که این یک تصمیم عمدی بوده است اما احتمالاً این درست نیست. من فکر می کنم با گذشت زمان ، قلب و ذهن من دیگر نمی توانند این کار را بکنند. بدیهی است که سفیدی همه چیز در اطراف است – زمستان همیشگی که همه ما با امید بهار از آن عبور می کنیم. اما هنگامی که من فرهنگ سیاه را جشن گرفتم- وقتی که ما را جشن گرفتم ، احساس کردم که بسیار شادتر هستم.

بدیهی است که همیشه اینطور نیست. من به وضوح به یاد دارم که منتظر باشید (برای گفتن این حرف مجنون به نظر می رسد) تا این خبر را بدست آورید که تروی دیویس در سال 2011 در جورجیا اعدام شده است ، زیرا می دانستم که ما در VSB باید چیزی در مورد آن بنویسیم. اخبار و توییتر و مدتی بعد از 11 بعد از ظهر را تماشا کردم. در 21 سپتامبر 2011 ، ما این خبر را دریافت کردیم که وی توسط دولت اعدام شده است. نیمه شب ، 22 سپتامبر 2011 ، من مطلبی را در مورد فقدان عدالت در پرونده منتشر کردم ، زیرا ما به مکانی نیاز داشتیم تا در مورد آن صحبت کنیم و بر روی صفحه کلید و فریاد بزنیم. احساسات ما من هرگز این کار را نکردم. نمی توانم بازگرداندن آن قطعه مرا به احساساتی که در آن زمان تجربه کردم بازگرداند و یادم می آید چقدر ناراحت بودم. مرگ سیاه دردناک است. درد می کند. نشستن با — و در آن — دشوار است و سپس نوشتن در مورد آن برای اطمینان از ثبت تاریخ ، در صورت لزوم ، یک سطح درد اضافی است. من همین کار را با ساندرا بلاند کردم و آنقدر عصبانی شدم که به یاد می آورم بقیه روزها عصبانی شده ام.

درد سیاه به عنوان یک الگوی تجاری برای روح من ناپایدار است.

من چند دقیقه فیلم مأمور پلیس را با زانو در گردن جورج فلوید تماشا کردم. من نمی خواستم اما مجبور شدم این کار را انجام دهم. آنچه را که احساس کردم یک شمارش معکوس از زندگی او به شکل ویدیویی بود ، تماشا کردم. او نمی داند ، کودکی که فیلمبرداری آن را نمی داند ، و افسران بی تفاوت پلیس نمی دانند ، اما همه آنها بخشی از بادگیر زندگی او بودند. اما وقتی من این فیلم را دیدم ، اینگونه مشاهده کردم. دلم می خواست به پلیس فریاد بزنم تا از او جدا شوم. و نه فقط برای زندگی او ، بلکه برای هر فرد سیاه پوستی که می خواهد دور دیگری را برای گشودن افرادی در زندگی خود بدست آورد که روشهای جدیدی برای سرزنش مرد یا زن مرده برای قتل خود پیدا می کنند. ناامید کننده است. همین مورد در مورد احمد آربری نیز صدق می کند. و برونا تیلور . و دیگران بیشمار همراه با ویدئوی امی کوپر با رنگ پوست خود کریستین کوپر را تهدید کرد – به وضوح می داند که کاملاً خوب است که می تواند به پایان برسد جورج فلوید – و به نوعی می خواهد دنیا احساس کند سطح همدلی نسبت به او پس از این واقعیت باعث شد که من بخواهم با هوا بجنگم. از او متنفرم. من از افسران پلیس درگیر در قتل فلوید متنفرم. یک مرد سیاه پوست نمی تواند کاری کند که پرندگان تماشاگر بدون آنکه از ماشینهای ذهنی عبور کند ، کاری بی معصیت انجام دهد در لیست چرمی که من هر روز از طریق تمام راه هایی که می توانم یک بار از خانه خارج شوم می میرد ، اداره می شوم ، صادقانه می توانم بگویم ، تماشای پرندگان هرگز این لیست را ایجاد نمی کردند. اکنون هرگز این را به یاد نمی آورم.

من خسته ام. من بیمار و خسته هستم. این یک جمله قدیمی سیاه است اما ممکن است این عبارتی باشد که سیاهی ابراز وجود داشته است. نقل قول مشهور جیمز بالدوین همیشه در این زمان دوباره رخ می دهد: "این که یک سیاه پوست در این کشور باشید و نسبتاً آگاه باشید ، این است که تقریباً همیشه در یک عصبانیت باشید." متنفرم از اینکه این جمله درست است.

در جایی که سوار این همه فرسودگی می شوم ، من به دنبال چیزهایی می گردم که سطح صلح و شادی را برای من به ارمغان می آورد ، زیرا دیگر نمی توانم درد خود را به همین شکل مشترک کنم. کار من نوشتن و بیان و بیان درد و درد سیاه فقط کاری نیست که بتوانم بارها و بارها انجام دهم. اگرچه معلوم است مردم به طور کلی می خواهند در مورد درد سیاه چیزی بخوانند تا اینکه بخواهند فرهنگ سیاه را جشن بگیرند. این یک واقعیت است. و این مربوط به افراد سیاه پوست و سفید پوستان است. به طور قابل فهم ، وقتی اتفاقی می افتد ، ما به دنبال هرچه بیشتر اطلاعات ، تا حدودی از نظر ماسوکسیستی هستیم ، با امید به خواندن یک مورد که امید به تغییر آواز سام کوک را فراهم می کند ، بخوانیم. ما هرگز آن را نمی یابیم. در زندگی شخصی من ، به عنوان یک مرد سیاه پوست ، یک شوهر با یک زن سیاه پوست و به عنوان پدر و مادر فرزندان سیاه پوست که بزرگ می شوند تا بزرگسالان سیاه پوست باشند ، انشاءالله ، وقتی فرزندانم به عقب بروند و بخوانند که پدرشان درباره چه چیزی نوشت ، من آنها را می خواهم برای دیدن خوشبختی و تجلیل از آنها که هستند و جهان از وجود ما به دست آورده است. بسیار مهم است و قهرمانانه است.